کد مطلب:301687 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:183

خلقت پیامبر و زهرا و ائمه از یک نور واحد


منقبت دیگر، اشتراك خاتون محشر فاطمه ی اطهر علیهاالسلام با رسول اكرم و امیرالمؤمنین و سایر ائمه ی معصومین علیهم السلام در مبدا خلقت بودن، در خوی و سرشت، و در شئون دیگر آفرینش است. مزیتی كه محمد و آل محمد علیهم السلام در كیفیت خلقت نسبت به عموم بشر دارند مقام ولایت آنان را ثابت می كند، زیرا بدون داشتن آن مقام شامخ دارا بودن این امتیاز مخصوص در آفرینش امكان ندارد، و از این مطلب، افضلیت آنان بر جمیع مخلوقات استفاده می شود.

رسول اكرم و ائمه ی اطهار صلوات الله علیهم این موضوع را مبنای استدلال برتری خودشان بر تمام انبیا و فرشتگان قرار داده اند؛ و با در نظر گرفتن اینكه حضرت صدیقه سلام الله علیها در این فضیلت،


هم ردیف و هم شان پیامبر اكرم می باشد، و با بررسی اخبار وارده در این موضوع، كاملا واضح و ثابت می شود كه حضرت فاطمه سلام الله علیها- همانند معصومین دیگر- از جمیع انبیا و ملائك افضل است؛ و اگر نسبت به این مطلب در اخبار تصریحی نداشته باشیم (كه تصریح داریم)، كیفیت آفرینش ممتاز و شئون خلقت آن حضرت حاكی از مقام ولایت و برتری رتبه ی آن وجود مقدس بر كافه ی مخلوقات خداوند تبارك و تعالی (از انس و جن و ملك) می باشد و در این باره ما به بررسی چند روایت می پردازیم:

روایت اول حدیثی است از مفضل بن عمر، كه از حضرت صادق سلام الله علیه سؤال می كند كه ولادت حضرت فاطمه سلام الله علیها چگونه بوده است. آن حضرت در ابتدای كلام می فرماید: «نعم...». گفتن كلمه ی نعم (بلی، آری) در شروع سخن نشانگر عظمت موضوع و موید این است كه طرح این سؤال بسیار ارزنده و قابل بحث و گفتگو است و این مطلبی است گفتنی و داستانی است شنیدنی. نعم، بلی چه ولادتی، چه مولودی... چه داستان عجیبی...

«نعم، ان خدیجه لما تروج بها رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم هجرتها نسوة مكه؛ فكن لا یدخلن علیها و لا یسلمن علیها و لا یتركن امراة تدخل علیها. فاستوحشت خدیجة لذالك و كان جزعها و غمها حذرا علیه. فلما حملت بفاطمة كانت فاطمة تحدثها من بطنها و تصبرها؛ و كانت تكتم ذلك من رسول الله.


فدخل رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یوما فسمع خدیجه تحدث فاطمة، فقال لها یا خدیجه من تحدثین؟ قالت: الجنین الذی فی بطنی یحدثنی و یونسنی. قال یا خدیجه، هذا جبرئیل یخبرنی انها انثی، و انها النسله الطاهرة المیمونه؛ و ان الله تبارك و تعالی سیجعل نسلی منها و سیجعل من نسلها ائمة و یجعلهم خلفاء فی ارضه بعد انقضاء وحیه. فلم تزل خدیجه علی ذلك الی ان حضرت ولادتها فوجهت الی نساء قریش و بنی هاشم ان تعالین لتلین منی ما تلی النساء من النساء.

فارسلن الیها: انت عصیتنا ولم تقبلی قولنا؛ تزوجت محمدا یتیم آل ابی طالب فقیرا لا مال له. فلسنا نجی ء و لا نلی من امرك شیئا. فاعتمت خدیجه لذلك فبینا هی كذلك اذ دخل علیها اربع نسوة سمر طوال كانهن من نساء بنی هاشم، ففزعت منهن لما راتهن. فقالت احدیهن: لا تحزنی یا خدیجه، فانا رسل ربك الیك و نحن اخواتك، انا ساره، و هذه آسیة بنت مزاحم، و هی رفیقتك فی الجنة-، و هذه مریم بنت عمران، و هذه كلثوم اخت موسی بن عمران، بعثنا الله الیك لنلی منك ما تلی النساء من النساء، فجلست واحدة عن یمینها، و اخری عن یسارها، و الثالثه بین یدیها، و الرابعه من خلفها، فوضعت فاطمة طاهرة مطهرة.

فلما سقطت الی الارض، اشرق منها النور و دخل


عشر من الحور العین، كل واحدة معها طست من الجنة، و ابریق من الجنة، و فی الابریق ماء من الكوثر فتناولتها المراة التی كانت بین یدیها فغسلتها بماء الكوثر؛ و اخرجت خرقتین بیضاوین اشد بیاضا من اللبن، و اطیب ریحا من المسك و العنبر؛ فلفتها بواحدة و قنعتها بالثانیه، ثم استنطقتها، فنطقت فاطمة بالشهادتین، و قالت: اشهد ان لا اله الا الله، و ان ابی رسول الله سید الانبیاء، و ان بعلی سید الاوصیاء و ولدی سادة الاسباط؛ ثم سلمت علیهن، و سمت كل واحدة منهن باسمها، و اقبلن یضحكن الیها و تباشرت الحورالعین؛ و بشر اهل السماء بعضهم بعضا بولادة فاطمه و حدث فی السماء نور زاهر لم تره الملائكه قبل ذلك، و قالت النسوه: خذیها یا خدیجه، طاهرة مطهرة زكیة میمونه بورك فیها و فی نسلها، فتناولتها فرحة مستبشرة، و القمتها ثدیها فدر علیها...». [1] .

«بعد از آنكه خدیجه با پیامبر اكرم ازدواج كرد، زنهای مكه از او دوری جسته و دیگر به خانه ی او نمی آمدند و در هنگام ملاقات با خدیجه از سلام كردن به او خودداری می كردند و از ورود زنان به خانه ی او جلوگیری می نمودند، به این جهت قلب خدیجه را غم و


وحشت فراگرفت، (البته نه از ترس جان خودش بلكه) برای خطری كه جان پیامبر را تهدید می كرد.

هنگامیكه خدیجه به فاطمه علیهاالسلام باردار شد، حضرت فاطمه در بطن او مونس و هم صحبت مادر بود و با او سخن می گفت و خدیجه را به صبر و بردباری دعوت می كرد. جناب خدیجه این موضوع را از پیامبر اكرم مخفی داشت، تا اینكه یك روز غفلتا رسول خدا وارد خانه شد و سخن گفتن فاطمه را با خدیجه بشنید، از خدیجه سوال فرمود: با چه كسی سخن می گفتی؟ عرض كرد: این كودكی كه در بطن من است، هم صحبت من و مونس تنهائی من است. پیامبر اكرم فرمود: ای خدیجه، اینك جبرئیل به من خبر می دهد كه این كودك، دختر است. بدرستیكه اوست اصل و ریشه ی نسب مبارك و پاكیزه ی من، كه خدای تبارك و تعالی سلسله ی اولاد مرا از او قرار داده است، و از نسل اوست ائمه ی طاهرین و خلفای روی زمین، بعد از انقضاء دوران وحی من.

حضرت فاطمه تا هنگام ولادتش با خدیجه سخن می گفت، و مونس و هم صحبت مادر بود، وقتیكه میلادش نزدیك شد، خدیجه (همانگونه كه بین سایر زنان مرسوم است)به زنان قریش و بنی هاشم پیغام داد كه زمان وضع حمل من نزدیك است، به نزد من آیید، و مرا در ولادت نوزادم یاری و مساعدت نمائید. ولی آنان چنین پاسخ دادند:

ای خدیجه، چون تو در امر ازدواجت گفتار ما راقبول نكردی، و از سخنان ما سرپیچی نمودی، و محمد یتیم آل ابی طالب را


كه فقیری تهیدست است به همسری برگزیدی ما نیز به نزد تو هرگز نمی آییم و در هنگام زادن، یار و پرستارت نخواهیم بود. حضرت خدیجه از جواب رد آنان سخت غمگین و آزرده شد. در آن بین، ناگهان چهار زن، همانند زنان بنی هاشم، به خانه ی جناب خدیجه وارد شدند، در حالی كه خدیجه از دیدار آنان هراسان شده بود، یكی از آن چهار زن به او گفت: ای خدیجه غم مخور پروردگار تو ما را برای یاری تو فرستاده است. ما خواهران و یاوران تو هستیم، من «ساره» هستم، این «آسیه دختر مزاحم» رفیق بهشتی تو است، این «مریم دختر عمران» است، و این «كلثم [2] خواهر موسی بن عمران» است، خدا ما را برای كمك تو فرستاده است، تا (در این حالت كه هر زنی معمولا به كمك زنان دیگر نیازمند است) یار و پرستار تو باشیم. یك نفر از آن چهار زن در سمت راست خدیجه، دومی در طرف چپ او، سومی در پیش رویش، و چهارمی در پشت سر او (به ترتیبی كه برای تولد نوزاد مرسوم است) نشستند.

فاطمه علیهاالسلام پاك و پاكیزه تولد یافت؛ و چون آن مولود مقدس بر زمین فرود آمد، نوری از طلعت او ساطع شد كه پرتو آن در تمام خانه های مكه وارد گردید، و در شرق و غرب زمین محلی نماند كه از آن نور بی بهره باشد. در آن هنگام ده نفر حورالعین، كه در دست


هر یك ابریقی بهشتی، پر از آب كوثر و یك طشت بهشتی بود وارد شدند و به خدمت آن بانوئی كه در پیش روی حضرت خدیجه نشسته بود تقدیم كردند، و آن بانو، حضرت فاطمه را (نه با آبهای دنیا بلكه) با آب كوثر شست و شو نمود، و سپس در میان پارچه ای كه از شیر سپیدتر، و از مشك و عنبر خوشبوتر بود بپیچید و از همان پارچه، مقنعه ای برای سر مبارك او ترتیب داد؛ آنگاه حضرت فاطه علیهاالسلام چنین به سخن آغاز فرمود:

شهادت می دهم كه خدائی جز الله نیست. و اینكه پدرم فرستاده ی خدا و سید و سالار پیامبران است، و اینكه همسرم سید اوصیا، و فرزندانم سید و سالار نوادگان رسول خدا هستند (این كلمات، نخستین سخن حضرت صدیقه سلام الله علیها بعد از تولد اوست). و سپس فاطمه به هر یك از آن چهار زن با ذكر نامش سلام فرمود، و آنان شاد و خندان به سلام او پاسخ گفتند.

حوران بهشتی كه در آنجا حضور داشتند ولادت حضرت زهرا را به یكدیگر مباركباد گفتند، و دامنه ی این شور و سرور به آسمانها كشیده شد، و اهالی آسمان هر یك در بشارت و تهنیت بر دیگران پیشی می گرفت، نور بسیار درخشانی در میلاد حضرت فاطمه در آسمانها حادث شد. (نوری كه قبل از آن هرگز فرشتگان نظیر آن را مشاهده نكرده بودند، (نوری كه بشارت دهنده ی این مطلب بود: كه عالم از طلعت این نوزاد چراغان است و جهان از پرتو رحمت نور باران).

آن چهار بانو نوزاد را به خدمت خدیجه آوردند و گفتند: ای


خدیجه بگیر فرزند خود را؛ كه پاكیزه و مطهر و مبارك است و بركات بی پایان الهی در وجود او و نسل اوست. حضرت خدیجه- با كمال سرور و شادمانی- نوزاد را در آغوش گرفت و برای نوشیدن شیر بر سینه اش نهاد...».

آنچه گفته شد، صفات و خصوصیات بشری است كه ولی الله باشد، و این كیفیت ولادت، مخصوص اولیاء خداست، و این شئون منحصر است به كسانی كه دارای مقام ولایتند و اولی به نفس دیگران می باشند. خلق شدن از نوری كه پیامبر اكرم و علی سلام الله علیه از آن نور آفریده شده اند، و به سبب همان نور نیز بر جمیع فرشتگان و جبرئیل برتری یافته اند.

پیامبر اكرم خود این مطلب را تصریح می فرماید و هنگامی كه از او پرسیده شد: «یا رسول الله تو افضلی یا جبرئیل؟ فرمود: من.

ابن عباس (پسر عموی پیامبر) سؤال كرد: چرا یا رسول الله؟ در جواب فرمود: خدای تعالی مرا آفریده است «من نور مخزون مكنون فی علم الله» از نوری كه جز خدا كسی از كیفیت آن آگاه نیست. خدای تعالی كلامی فرمود كه از آن نوری حاصل شد، و سپس كلام دیگری فرمود كه از آن نیز نور دیگری حادث گشت، آنگاه آن دو نور بهم پیوستند، از نور اول ارواح ما و از نور دوم پیكرهای ما بوجود آمدند». [3] .


پیامبر اكرم و امام سلام الله علیه در اثر همان نور است كه در رحم مادر- بعد از انعقاد نطفه آنان و دمیده شدن روحشان- از همه جا باخبر هستند، بر همه جا احاطه دارند، و همه چیز را می دانند.

حضرت صدیقه ی زهرا سلام الله علیها نیز عینا چنین است، و مراتب مذكور از خصوصیات نبوت و امامت نیست بلكه از شئون ولایت و اولی به نفس بودن بر جمیع بشر است، و از بركات همان مقام است كه حضرت صدیقه زهرا سلام الله علیها در هنگام ولادتش، بمحض اینكه بر زمین فرود می آید از همه چیز آگاه است، دیگر تمام و كمالش به بزرگی و كوچكی سن او وابسته نیست، همانگونه كه در ولادت پیامبر اكرم بر شانه ی مباركش كلمات (و تمت كلمة ربك صدقا و عدلا) [4] نقش می بندد، حضرت زهرا نیز در نخستین لحظات میلادش، از نبوت پدر خود خبر می دهد و به یكتایی خدا و رسالت محمد شهادت می دهد؛ علم او در روز ولادتش با دانش او در هنگام شهادتش هیچ فرقی ندارد؛ از همه چیز آگاه است، به اوضاع جهان بیناست، از تمام قضایا خبردار است. اسامی فرشتگان، نامهای حور العین و اهل جنت، اسم دشمنانش، و اسامی تمامی انبیا را می داند؛ از اولین و آخرین، چیزی بر او پوشیده نیست؛ او در بطن مادر و در روز ولادتش دارای همان علم خدادادی بوده است كه پدرش و امیرالمؤمنین واجد آن بوده اند؛ در نتیجه جای هیچگونه


اشكال نیست اگر در میلادش شهادت به رسالت محمد می دهد چنانكه علی بن ابی طالب نیز در هنگام ولادتش این شهادت را می دهد [5] و قرآن تلاوت می فرماید. [6] تمام اینها از شئون ولایت سرچشمه می گیرد، و در اثر آن نور مباركی است كه مایه ی آفرینش او بوده است، نوری كه «مخزون مكنون فی علم الله» است، و جز خدا كسی از كیفیت آن آگاه نیست. نوری كه مانند آئینه ای تمام نما، همه ی عوالم ملكوت در آن منعكس است.


نوری كه در برابر لوح محفوظ و لوح محو و اثباتی- كه ملك حامل اوست، و در مقابل اسرافیل و دیگر فرشتگان، و روبروی جمع عوالم خلقت- از ابتدا تا انتها قرار گرفته است و با احاطه ی علمی همه چیز را بی كم و كاست در بردارد. نوری كه پیامبر اكرم درباره اش می فرماید: آنگاه كه خدای تعالی آن نور را آفرید، به سه بخش تقسیمش فرمود، و از آن سه قسمت: من و علی و فاطمه بوجود آمدیم.

عمار می گوید:

«... شهدت علی بن ابی طالب و قد ولج علی فاطمة، فلماابصرت به نادت: ادن لاحدثك بما كان و بما هو كائن و بما لم یكن الی یوم القیامة حین تقوم الساعه؛ قال عمار: فرایت امیرالمؤمنین علیه السلام یرجع القهقری، فرجعت برجوعه اذ دخل علی النبی صلی الله علیه و آله و سلم، فقال له: ادن یا اباالحسن، فدنی، فلما اطمان به المجلس، قال له: یا علی تحدثنی ام احدثك؟

قال امیرالمؤمنین سلام الله علیه: الحدیث منك احسن یا رسول الله فقال: كانی بك قد دخلت علی فاطمه، و قالت لك كیت و كیت فرجعت. فقال علی علیه السلام: نور فاطمة من نورنا؟ فقال: او لا تعلم؟ فسجد علی شكرا الله تعالی.

قال عمار: فخرج امیرالمؤمنین و خرجت بخروجه، فولج علی فاطمه و ولجت معه.


فقالت: كانك رجعت الی ابی فاخبرته بما قلته لك؟

قال: كان كذالك یا فاطمة. فقالت: اعلم یا اباالحسن؛ ان الله تعالی خلق نوری و كان یسبح الله جل جلاله، ثم اودعه بشجرة من شجر الجنه، فاضائت، فلما دخل ابی الجنه اوحی الله الیه الهاما ان اقتطف الثمر من تلك الشجرة و ادرها فی لهواتك ففعل، فاودعنی الله سبحانه طلب ابی، ثم اودعنی خدیجه بنت خویلد فوضعتنی، و انا من ذلك النور؛ اعلم ما كان و ما یكون و ما لم یكن؛ یا اباالحسن، المومن ینظر بنورالله». [7] .

«امیرالمؤمنین سلام الله علیه را دیدم كه به منزل صدیقه زهرا علیهاالسلام وارد شد، هنگامی كه فاطمه علیهاالسلام آن حضرت را مشاهده نمود، عرض كرد: به نزدیك من آی، تا از آنچه در گذشته بوقوع پیوسته است، و از آنچه تا روز قیامت واقع خواهد شد، و از آنچه هرگز واقع شدنی نیست، با تو سخن گویم. سپس عمار چنین به سخن ادامه می دهد: دیدم امیرالمومنین علیه السلام بدون اینكه پاسخی به زهرا بگوید، به عقب برگشت، من نیز با او به عقب برگشتم. (این سكوت علی در برابر زهرا، و بازگشتن او، بدون اینكه پاسخی بگوید، نشانگر عظمت موضوع، و نمودار مقام رفیع زهرا، و برای معرفت و آشنایی با شئون والای آن حضرت است، وگرنه چهارده معصوم علیهم السلام نسبت به مقامات یكدیگر آگاهی كامل


دارند).

امیرالمومنین از نزد حضرت زهرا به حضور پیامبر اكرم شتافت و بمحض ورود او، رسول خدا فرمود: یا اباالحسن، نزدیكتر بیا، و چون علی جلوس نمود، پیامبر اكرم به او فرمود: یا علی، من داستان را بازگو كنم، یا كه تو خود می گویی؟

امیرالمؤمنین سلام الله علیه عرض كرد: اگر شما لب به سخن بگشایید، نیكوتر و زیباتر است. پیامبر اكرم فرمود: گوئی من همراه تو بودم كه بر حضرت صدیقه زهرا سلام الله علیها وارد شدی، و او چنین و چنان گفت، و تو از آنجا(به نزد من) بازگشتی (و مطلب را با من در میان گذاشتی).

علی علیه السلام عرض كرد: بلی یا رسول الله، و سپس افزود: آیا نور فاطمه از نور ماست؟ پیامبر اكرم فرمود: مگر این موضوع را نمی دانی؟ آنگاه علی سجده ی شكر بجای آورد. (طرز سوال و جواب، نشان می دهد كه این پرسش و پاسخ فقط برای تفهیم موضوع به دیگران است «آیا نور فاطمه از نور ماست؟- آری، مگر تو خود نمی دانی؟» در اینجا ندانستن مطرح نیست، و علی نمی گوید نه نمی دانم، بلكه همانطوریكه گفته شد این گفت و شنود برای تشریح موضوع، جهت آگاهی دیگران است و بس). عمار می گوید: امیرالمؤمنین از حضور پیامبر اكرم به سوی فاطمه روان شد و من نیز همراه او وارد خانه ی زهرا علیهاالسلام شدم.

حضرت فاطمه عرض كرد: یا امیرالمؤمنین، از اینجا به حضور پدرم برگشتی و آنچه را كه من به تو گفته بودم به آن حضرت


بازگو نمودی.

علی فرمود: بلی، اینچنین بود یا فاطمه.

حضرت زهرا عرض كرد: یا اباالحسن، هنگامی كه خدای تعالی، نور وجود مرا آفرید، این نور پیوسته خدا را تسبیح و ستایش می كرد، سپس پروردگار آن را به درختی از درختهای بهشتی امانت داد، و این نور همواره پرتوافكن و روشنائی بخش بود، تا اینكه پدرم به بهشت وارد گردید، و از جانب خدا به او الهام شد، كه از میوه آن درخت برگیرد، در آن هنگام، نور مرا خدای سبحان به صلب پدرم، و بعدا به رحم خدیجه بنت خویلد منتقل فرمود، تا اینكه از او متولد شدم، من از همان نورم، و از آنچه در گذشته واقع شده است و یا در آینده واقع خواهد شد، و از آنچه هرگز واقع شدنی نیست باخبرم، یا اباالحسن، مومن با نور خدائی نظاره می كند.

این حدیث كه به كیفیت خلقت ائمه ی اطهار و حضرت صدیقه زهرا سلام الله علیها اشاره نموده است، نشان می دهد كه نور چهارده معصوم علیهم السلام نور واحد است، و دانش خداداد آنان نیز از همین نور سرچشمه می گیرد، نوری كه نزد خدای تبارك و تعالی مخزون و مكنون است و جز او كسی از كیفیت آن آگاه نیست، و علم اولین و آخرین در آن نور منعكس است.

روایت دیگری نیز از حضرت رسول اكرم در این زمینه نقل شده است كه می فرماید:

«لما خلق الله الجنة، خلقها من نور وجهه ثم اخذ ذلك


النور فقذفه، اصابنی ثلث النور، و اصاب فاطمة ثلث النور، و اصاب علیا و اهل بیته ثلث النور، فمن اصابه ذلك النور، اهتدی الی ولایة آل محمد و من لم یصبه من ذلك النور، ضل عن ولایة آل محمد». [8] .

«آنگاه كه خدای متعال بهشت را از نور جمالش آفرید، آن نور را باز پس گرفت و ثلث آن را بر وجود من افكند، ثلث دیگرش را بر فاطمه، و ثلث آخرین را بر علی و اولاد علی. بر هر كس پرتوی از آن نور افكنده شود به ولایت آل محمد راه یابد، و هر كس از آن نور بی بهره ماند، دور از ولایت آل محمد به گمراهی و تباهی افتد».

بر هر یك از شیعیان نیز شعاعی از این نور تابیده است كه درباره ی آنان، فرموده اند: «شیعتنا... خلقوا من فضل طینتنا». [9] .


«شیعیان ما از ته مانده ی خمیرمایه ی خلقت ما آفریده شده اند».


پیامبر اكرم در توصیف نور مذكور، آن را با تعبیرات


مختلف: «نور وجه الله»، «نور عظمه الله»، «نور الجلال»، و «نور الجمال»، و «نور الكمال» نامیده است و سپس چنین به سخن ادامه


می دهد: «نور مخزون مكنون فی علم الله» «نوری است پوشیده و پنهان در علم خدائی».

همانطور كه بیان شد این نور به سه قسمت مساوی تقسیم شده است كه از یك قسمت آن محمد بن عبدالله، از یك ثلثش فاطمه، و از یك سوم دیگرش علی و اولاد علی آفریده شده اند، همانند میوه ای كه بطور مساوی بین سه نفر تقسیم شود، بهره ی هر یك از سه نفر بدون كم و زیاد با دیگران برابر بوده است.

آنچه پیامبر اكرم، به اقتضای خلقتش از آن نور مبارك- در شئون آفرینش، در عالم اظله، در عالم الست، در عالم ارواح، در عالم جنین، در این جهان، در قبر، در برزخ، در حشر، و در جنت- دارد، عینا حضرت صدیقه ی زهرا سلام الله علیها و امیرالمؤمنین و اولاد معصومش علیهم السلام دارا می باشند. در تمام عوالمی كه آنها سیر كرده اند همه یك نسق، و به یك وضع، و به یك ردیف بوده است. بعنوان مثال: اگر در هنگام ولادت پیامبر اكرم، از نور او جمیع خانه های مكه و تمام عوالم بالا و پائین روشن می شود، و فرشتگان ولادت او را بشارت می دهند، [10] - به اقتضای آفرینش از


همان نور مقدسی كه بیان شد- در میلاد حضرت زهرا سلام الله علیها نیز این چنین است. [11] آن نور خدائی، سرچشمه ی علم و تقوی، زهد و صفا، رحمت و عظمت، و سیر در عوالم معنوی است.

اینكه در روایات مختلف، خلقت چهارده معصوم علیهم السلام، دو هزار سال، ده هزار سال، شانزده هزار سال، و یا بیست هزار سال قبل از آفرینش بشر نقل شده است [12] هدف اصلی این مطلب بوده است


كه همه بدانند این چهارده تن قبل از خلقت فرشتگان و آدمیان آفریده شده اند، نه اینكه تعداد دقیق سنوات مذكور اراده شده باشد. آنان نور واحدند، كه- هم ردیف و یكنواخت- تمام عوالم معنوی را با هم سیر كرده اند، و همین یك منقبت و اخبار یاد شده در این موضوع، ایجاب می كند كه حضرت صدیقه زهرا سلام الله علیها همانند پیامبر اكرم و علی و اولاد معصومش، صاحب ولایت كبری بوده باشد.



[1] امالي صدوق 475، 476، بحارالانوار ج 16/ 80، 81، ج 43/ 2- 4.

همچنين مراجعه بفرماييد به مناقب ابن شهر آشوب ج 3/ 340.

[2] خوانندگان عنايت داشته باشند كه در زبان عربي نام «كلثوم» را فقط براي مردان بكار مي برند و براي نام گذاري زنان زن نامهاي: «ام كلثوم» و «كلثم» استفاده مي شود. (مراجعه بفرماييد به لسان العرب ج 12/ 139، معجم اسماء العرب ج 2/ 1468).

[3] روايتي به همين مضمون از اميرالمومنين عليه السلام نقل شده كه در بحارالانوار ج 18/ 345، ج 26/ 335، ج 57/ 303 موجود مي باشد.

[4] سوره ي الانعام، آيه ي 115.

[5] در روايت مفصلي از جابر بن عبدالله انصاري آمده است كه پيامبر فرمود: هنگامي كه علي عليه السلام بدنيا آمد بر زمين سجده نمود و اين جملات را گفت:

«اشهد ان لا اله الا الله، و ان محمدا رسول الله، و اشهد ان عليا وصي محمد رسول الله، و بمحمد يختم النبوه و بي يتم الوصيه، و انا اميرالمومنين». (روضه الواعظين ج 1/ 79، بحارالانوار 35/ 14).

[6] روايت شده كه اميرالمومنين عليه السلام پس از ولادت- هنگامي كه رسول خدا براي اولين بار بر او وارد شدند- اين آيات را تلاوت نمود: (بسم الله الرحمن الرحيم- قد افلح المومنون- الذين هم في صلاتهم خاشعون-...) تا آخر سوره ي المومنون. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم نيز سوره را از ابتدا تا (اولئك هم الوارثون- الذين يرثون الفردوس هم فيها خالدون (المومنون 10، 11)) تلاوت فرمودند. آنگاه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به علي عليه السلام فرمودند: «انت والله اميرهم (اميرالمومنين (، تميرهم من علومهم فيمتارون، و انت والله دليلهم و بك يهتدون». (امالي طوسي ج 2/ 319، بحارالانوار 35/ 18، 37، 38).

در روايت ديگري نيز از پيبامبر اكرم نقل است كه اميرالمومنين عليه السلام پس از ولادت خود قرآن را از ابتدا تا انتها براي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم خواندند. (روضه الواعظين ج 1/ 84، بحارالانوار ج 35/ 22).

[7] بحارالانوار 43/ 8.

[8] بحارالانوار 43/ 44.

[9] امام صادق عليه السلام مي فرمايند: «شيعتنا جزء منا خلقوا من فضل طينتنا، يسووهم ما يسوونا و يسرهم ما يسرنا؛ فاذا ارادنا احد فليقصدهم فانهم الذي يوصل منه الينا». (امالي طوسي ج 1/ 305، بحارالانوار ج 65/ 24).

يعني «شيعيان ما جزيي از ما هستند و از باقيمانده ي طينت ما خلق شده اند. آنچه كه ما را غمگين كند آنان را نيز اندوهگين مي نمايد و آنچه كه ما را شادمان كند آنان را نيز مسرور مي نمايد؛ لذا هر كس كه مي خواهد به ما رو كند به شيعيان ما رو نمايد چرا كه آنان وي را به ما مي رسانند».

همچنين ابن عباس مي گويد: پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم به علي بن ابي طالب عليه السلام فرمود: «يا علي شيعتك هم الفائزون يوم القيامه، فمن اهان واحدا منهم فقد اهانك، و من اهانك فقد اهانني، و من اهانني ادخله الله نار جهنم خالدا فيها و بئس المصير. يا علي انت مني و انا منك، روحك من روحي، و طينتك من طينتي، و شيعتك خلقوا من فضل طينتنا؛ فمن احبهم فقد احبنا، و من ابغضهم فقد ابغضنا، و من عاداهم فقد عادانا، و من ودهم فقد ودنا. يا علي ان شيعتك مغفور لهم علي ما كان فيهم من ذنوب و عيوب. يا علي انا الشفيع لشيعتك غدا اذا قمت المقام المحمود، فبشرهم بذلك. يا علي شيعتك شيعه الله، و انصارك انصار الله، و اولياوك اولياء الله، و حزبك حزب الله. يا علي سعد من تولاك، وشقي من عاداك. يا علي لك كنز في الجنه و انت ذو قرنيها». (امالي صدوق ص 23، 24، بشاره المصطفي ص 18، 162، بحارالانوار ج 65، 7).

يعني: پيامبر به اميرالمومنين فرمودند: «اي علي شيعيان تو در روز قيامت رستگارند. هر كس به يكي از شيعيان تو اهانت نمايد به تو اهانت نموده است، و هر كس به تو اهانت نمايد به من اهانت كرده است، و هر كس كه به من اهانت نمايد خداوند او را براي هميشه به جهنم- كه جايگاهي بس ناگوار است- خواهد برد. اي علي، تو از من هستي و من از تو مي باشم، روح تو روح من است و طينت تو طينت من مي باشد و دوست بدارد ما را دوست داشته، و هر كس كه با آنان دشمني ورزد با ما دشمني نموده است؛ هر كسي كه با عداوت نمايد با ما عداوت نموده و هر كس كه با آنان مودت ورزد با ما مودت نموده است. اي علي، همانا شيعيان تو- حتي با گناهان و عيوبي كه دارند- آمرزيده شده اند. اي علي، من فرداي (قيامت) آنگاه كه در «مقام محمود» قرار گيرم شفيع شيعيان تو خواهم بود؛ پس، اين بشارت را به آنان بده. اي علي، شيعه ي تو شيعه ي خداست و ياران تو ياران پروردگارند، دوستان تو دوستان خدا و حزب تو حزب خدا است. اي علي هر كه دوستي تو را پيشه نمود به نيكبختي

دست يافت و هر كس كه با تو دشمني نمود نگون بخت گرديد. اي علي، تو را در بهشت گنجي است؛ و تو ذوالقرنين بهشت مي باشي».

از امام باقر نيز حديث بسيار مفصلي نقل است كه در آن به اين موضوع «كه شيعيان از باقيمانده ي طينت ائمه هستند» اشاره شده است. (بحارالانوار ج 64/ 105).

در بصائر الدرجات روايتي در اين خصوص نقل شده است كه متن آن چنين است:

امام صادق عليه السلام مي فرمايند: «ان الله خلق محمدا من طينه من جوهره تحت العرش، و انه كان لطينته نضح فجبل طينه اميرالمومنين عليه السلام من نضح طينه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، و كان لطينه اميرالمومنين عليه السلام نضح فجبل طينتنا من فضل طينه اميرالمومنين عليه السلام، و كانت لطينتنا نضح فجبل طينه شيعتنا من نضح طينتنا، فقلوبهم تحن الينا، و قلوبنا تعطف عليهم تعطف الوالد علي الولد نحن خير لهم و هم خير لنا، و رسول الله لنا خير و نحن له خير». (بصائر الدرجات ص 14، بحارالانوار 25/ 8).

يعني: «خداوند محمد را از طينت و سرشتي كه از گوهري در زير عرش بود خلق فرمود، و طينت محمد را تراوشي بود كه خداوند طينت اميرالمومنين را از همان تراوش طينت رسول خدا خلق نمود. و طينت اميرالمومنين را نيز تراوشي بود كه خداوند طينت ما را از باقيمانده ي طينت اميرالمومنين را خلق كرد، و براي طينت ما نيز تراوشي بوده كه خداوند شيعيان ما را از همان تراوش طينت ما خلق فرموده است. دلهاي شيعيان ما مشتاق ما هستند و دلهاي ما نيز- بمانند مهرباني و شفقت پدر به فرزند- به آنان توجه دارد. ما براي شيعيانمان بهترين ها هستيم و شيعيان ما براي ما بهترين ها هستند؛ رسول خدا نيز براي ما بهترين است و ما هم براي او بهترين ها هستيم».

از ميان علماي عامه نيز ابن حسنويه در «در بحر المناقب» چنين مي نويسد:

«و بالاسناد يرفعها الي عمار بن ياسر رضي الله عنه، قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: ليله اسري بي الي السماء اوحي الله الي: يا محمد علي من تخلي امتك؟ قال: اللهم عليك. قال: صدقت انا خليفتك علي الناس اجمعين يا محمد. قلت: لبيك و سعديك يا رب. قال: اني اصطفيتك برسالاتي و انت اميني علي وحيي، ثم خلقت من طينتك الصديق الاكبر خير الاوصياء جعلت له الحسن والحسين، انت يا محمد شجره و علي غصنها و فاطمه ورقها والحسن و الحسين ثمرها، خلقتكم من طين في عليين، و جعلت شيعتكم من بقيه طينتكم، فلاجل ذلك قلوبهم و اجسادهم تهوي اليكم». (در بحر المناقب ص 65 مخطوط (به نقل از احقاق الحق ج 4/ 341، ج 18/ 429، 430)).

يعني: «عمار بن ياسر مي گويد: رسول خدا چنين فرمودند: شامگاهي كه مرا به معراج آسمانها بردند خداوند به من وحي نمود كه: اي محمد، امت خويش را به چه كسي مي سپاري؟ گفتم: خداوندا به تو مي سپارم. خدا گفت: درست گفتي، من جانشين تو بر امت تو مي باشم اي محمد. گفتم: پروردگارا، من در طاعت و خدمت تو هستم. خداوند گفت: من تو را براي رسالت از سوي خود برگزيدم و تو امين وحي من مي باشي. اي محمد، تو درختي هستي كه علي شاخه ي آن و فاطمه برگ آن و حسن و حسين ميوه هاي آن مي باشد. من شما را از گلي كه در «عليين» است خلق نمودم و از باقيمانده ي گل شما شيعيان شما را آفريدم؛ از همين روست كه شيعيان شما قلبها و جسمهايشان رو سوي شما دارد».

روايت اخير را با الفاظ ديگر نيز مي توانيد در بحارالانوار ج 5/ 225، ج 25/ 8، 10، ج 26/ 130، ج 64/ 77، 129، ببينيد.

[10] بعضي از روايات مربوط به اين موضوع را در كتب زير مي توانيد ببينيد:

مسند احمد بن حنبل ج 4/ 127، 128، 5/ 282، تهذيب تاريخ دمشق ج 1/ 283، تاريخ الاسلام ذهبي- قسمت سيره ي نبويه- ص 42، البدايه و النهايه ج 2/ 323، 324، كنز العمال ج 11/ 426، 449، 450. در اين خصوص براي اطلاع از روايات منقوله ي شيعه نيز مراجعه بفرماييد به كتاب بحارالانوار ج 15/ 254 الي 331.

[11] مراجعه بفرماييد به موضوع سوم همين كتاب. همچنين مراجعه كنيد به: بحارالانوار ج 43/ 2- 5، 8.

[12] در روايات عديده اي كه توسط علماي عامه نقل شده است به موضوع «خلقت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم قبل از حضرت آدم» تصريح گرديده است. از جمله ي اين روايات دو حديث زير است:

پيامبر مي فرمايند: «كنت اول الناس في الخلق و آخرهم في البعث». (تفسير طبري ج 21/ 79، فردوس الاخبار ج 13/ 331 ح 4883، كنز العمال ج 11/ 409، 452، 453).

در روايت ديگر حضرت مي فرمايند: «كنت نبيا و آدم بين الروح و الجسد». (فردوس الاخبار ج 3/ 333 ح 4887، كنز العمال ج 11/ 409، 450. همچنين مراجعه كنيد به سنن ترمذي- كتاب المناقب، باب فضل النبي- ج 5/ 585/ ح 3609، حليه الاولياء ج 9/ 52، مجمع الزوائد ج 1/ 71).

با توجه به احاديث منقوله در كتب عامه اين موضوع نيز كه «خلقت پنج تن چندين هزار سال (با اختلافي كه در ضبط آنهاست) قبل از خلقت آدم روي داده است» نزد عامه محرز و مسلم مي باشد. بعضي از روايات كه از طريق فريقين نقل شده بود در قسمتهاي قبلي همين كتاب ذيل آيه ي سوم (فتلقي آدم من ربه كلمات فتاب عليه) و آيه ي چهارم (و اذ ابتلي ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن) و آيه ي هفتم (انا عرضنا الامانه علي السموات و الارض و الجبال فابين ان يحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه كان ظلوما جهولا) و همچنين در همين بخش (حضرت فاطمه از ديدگاه روايات)، ذيل موضوع اول نقل گرديد.